همسر نخستین شهید مدافع حرم جامعه فرهنگیان: ولایتپذیری و دفاع از مظلومان جهان همیشه برای همسرم اولویت بود
به گزارش خبرنگار نوید شاهد، امروز دهم آذرماه مصادف است با سالروز شهادت شهید مدافع حرم رضا ملایی. معلم شهیدی که در طول زندگیاش درس ولایت پذیری و شهادت در راه حق را به دانش آموزانش مشق کرد. در ادامه گفتگوی نوید شاهد با بلقیس احمدی همسر اولین شهید معلم مدافع حرم جامعه فرهنگیان رضا ملایی را می خوانید.
لطفا در ابتدا کمی خودتان را معرفی کرده و بفرمایید چگونه با شهید ملایی آشنا شدید و ازدواج کردید؟
بلقیس احمدی هستم. آشنایی بیشتر من با شهید ملایی به زمانی برمیگردد که خواهر بزرگترم با برادر ایشان ازدواج کرد که البته ایشان پسر عمه من نیز بودند. در مدتی که خانواده ما با خانواده شهید ملایی رفت و آمد داشت، شناخت ما از ایشان بیشتر شد که حاج رضا از من خواستگاری کرد و در سال 57 با یکدیگر ازدواج کردیم. خداوند به ما شش فرزند پسر و یک فرزند دختر عنایت کرد. شهید ملایی متولد سال 38 بود که در سال 61 در کسوت معلمی مشغول به خدمت شد.
کمی از ویژگی های اخلاقی و روحی شهید برایمان بگویید.
اگر بخواهم بارزترین ویژگی روحی و شخصیتی شهید ملایی را بگویم ولایی بودن ایشان است. او همیشه سرسپرده ولایت بود و با جان و دل آن را می پذیرفت و به من و فرزندانمان نیز تاکید می کرد که زندگی را بر مبنای سخنان مقام معظم رهبری پایه ریزی کنیم. حاج رضا بسیار ساده زیست بود و همیشه کمک به مردم برایش در اولویت بود. از زمانی که به خاطر دارم در این مسیر هر کاری از دستش بر می آمد انجام می داد. مراسم کفن و دفن اموات را در راه خدا انجام می داد و حتی اگر میتی شرایط مالی خوبی نداشت برایش کفن تهیه می کرد. حاج رضا در همه کارهایش خدا و رضایت او را در صدر قرار داده بود و در میان مردم جایگاه ویژه ای داشت. همرزمان حاجرضا شوخ طبعی او را مثال می زدند. او در زمان جبهه زمانی که عملیات نبود به همرزمانش آموزش قرآن می داد و شرکت در نماز جماعت برایش در اولویت بود.
ایشان در زمان جنگ تحمیلی در دفاع از خاک کشور تلاشهای ستودنی داشت، لطفا کمی توضیح دهید.
بله درست یکسال پس از آنکه ما عقد کردیم جنگ تحمیلی شروع شد. ما در خوزستان زندگی می کردیم و جنگ برای ما ملموس تر بود. حاج رضا هم بسیار بیقرار بود تا اینکه در سال 61 پس از اینکه دوره ای آموزشی را طی کرد از سپاه خوزستان به جبهه رفت و در عملیات والفجر مقدماتی مجروح شد. ایشان سه بار و در سه عملیات مجروح شد اما هرگز دنبال گرفتن درصد جانبازی اش نرفت و معتقد بود من مزدی برای جهاد در راه خدا نمی خواهم.
پس از پایان جنگ ایشان در کدام عرصه ها فعالیت داشت.
یادم می آید سال 77 بود که در شهرستان آغاجاری اولین دوره انتخابات شورای اسلامی بود و ایشان بدون اینکه حتی یک بنر در سطح شهر تبلیغ کند به عنوان رئیس شورا انتخاب شد. سال 82 و سال 91 رئیس شعبه پنجم شورای حل اختلاف و رئیس شعبه دو شورای حل اختلاف شهرستان آغاجاری شد و تا زمان شهادتشان هم ریاست این شعبه را برعهده داشت. فعالیت او در بسیج نیز بسیار زیاد بود. حاج رضا بسیار انسان باملاحظه ای بود تا جایی که همیشه به عروسمان که ایشان نیز در کسوت معلمی مضغول به خدمت است تاکید می کرد از حال دانش آموزان با خبر باشد. برخی از خانواده ها شرایط اقتصادی و زندگی خانوادگی مناسبی نداشتند و او هماره در جهت حل مشکلات آنان تلاش می کرد. در واقع درد آنان را درد خودش می دانست.
با توجه به اینکه ایشان از سال 61 از معلمان دلسوز شهرستان آغاجاری بود چگونه از سوریه و دفاع از حرم سر درآوردند؟
ببینید روحیه شهادت طلبی حاج رضا از زمانی که من با او ازدواج کردم و او را شناختم همراهش بود. چه در راهپیماییهای انقلاب اسلامی، چه جنگ تحمیلی و چه جهاد در راه فرهنگی. همیشه حسرت شهادت داشت و دو نفر از شاگردانش هم در حلب سوریه به شهادت رسیده بودند. همیشه پسرم زمانی که از او می پرسید در زمان جنگ تحمیلی حال و هوای معنوی خاصی همراه بود پس چرا شما به شهادت نرسیدید ایشان جواب می داد پسرم هنوز وقتش نشده، پذیرفته که بشوم ان شاءالله وقتش می رسد.
همه این روزها گذشت تا اینکه خبر حمله تکفیری ها به سوریه رسید و برایمان تعجب آور نبود که حاج رضا به این سمت و سو برود. شاید بزرگترین مانعی که برای رفتن او به سوریه وجود داشت سنش بود که آن هم با تلاش بسیار زیاد و آزمونهایی که پشت سر گذاشت، حل شد و ایشان بار دیگر عازم جبهه شد.
یک خاطره جالب هم از این زمان برایتان تعریف کنم که ایشان محاسن و موهایش سفید شده بود و برای اینکه مبادا سنش بیشتر به نظر بیاید همه را از ته زده بود؛ چیزی که در تمام این سالها برای ما تازگی داشت.
حتی در جواب کسانی که او را به خاطر سنش منع می کردند می گفت رهبرم تکلیف کرده و من در این راه جان خودم را هم فدا می کنم تا اینکه بالاخره در سال 94 راهی سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب (س) شد.
از روز شهادت ایشان و حال و هوایی که بر شما الهام شد بگویید.
زمان شهادت ایشان اربعین بود و من نیز برای زیارت به کربلا رفته بودم. حس و حال عجیبی داشتم. در میان آن شلوغی ها گوشه ای از حرم به خواب رفتم و حاج رضا را در خواب دیدم که خودش خبر شهادتش را به من داد؛ زمانی که به ایران برگشتم پسرم خبر شهادت حاجی را به من داد. ایشان به همراه شهیدان میلاد بدری و مجتبی زکویزاده به شهادت رسید.
باتوجه به اتفاقات اخیری که در منطقه رخ داده، فکر میکنید اگر شهید ملائی در قید حیات بود چه فکر و عملی داشت؟
حاج رضا بسیار شهادتطلب بود و تاکید زیادی داشت که کسی از ولایت و مسیری که ولی فقیه مشخص می کند نباید خارج شود؛ چراکه معتقد بود که وحدت رمز پیروزی در برابر دشمنان است؛ همچنین معتقد بود که ﺷﻤﺮ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﻭ اسرائیل ﻭ ﺧﺎﺋﻨﯿﻦ به ﺍﺳﻼﻡ یعنی ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﻣﺎﻫﯿﺘﺸﺎﻥ مشخص است.
همچنین شهید ملایی معتقد بود که دفاع و حمایت از مظلوم به ویژه مردم فلسطین ازوظایف ماست که در این مسیر از هیچ کاری نباید مضایقه کرد و مطمئنم اگر ده بار دیگر هم به دنیا می آمد شهادت را انتخاب می کرد.