نيمنگاهی به منش فكری و عملی شهيد سيدهادی نصرالله مشتاق استشمام رايحة پدر...
به گزارش نوید شاهد؛ سحرگاه سرد روز چهار شنبه نوزدهم ژانویه سال 1979، پدر، اولین فرزند خود را گرم در آغوش ميگیرد و در گوش او اذان اقامه ميگوید، «حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل». از بدن نوزاد، شبنم ميتراود و بوی عطرآگین شبنم او با نسیم سحر درهم ميآميزد و در بلندترین قله «جبل الرفیع» مسکن ميگزیند. اين رايحه بهشتي، روح سید محمدهادی نصرالله است که 17 سال بعد به آسمان هفتم عروج ميکند.
از آغازین روزهای کودکی، نشانههای نبوغ، تیزهوشی، ثبات شخصیت، خوشرویی، مهربانی، خدمتگزاری و فروتنی در سیمای محمدهادی هویدا بود. او همواره برای برادرانش محمد جواد و محمد علی و یگانه خواهرش زینب، برادری مهربان ودوستی وفادار بود.
محمدهادی در سن چهارسالگی وارد مدرسه الناصر و سپس مدرسه الرسول الاعظم(ص) در شهر بعلبک در منطقه بقاع شد. پس از انتقال خانواده به بیروت، سید هادی تحصیلات خود را در مجتمع آموزشی المصطفی ادامه داد. این مجتمع بزرگ آموزشی زیر نظر حزبالله اداره ميشود. در سال سوم متوسطه و در حالی که بیش از 15 سال نداشت، با موافقت پدر، به طور موقت ترک تحصیل کرد تا به صفوف رزمندگان مقاومت اسلامی بپیوندد، زيرا جهاد وشهادت در راه خدا همواره آرزوی قلبی او بوده است. محمدهادی در وصیتنامه خود چنین نوشته است:
«اینک به یاری خداوند، مجاهدی از مجاهدان مقاومت اسلامی شدهام. هدف از پیوستن به مقاومت، آزادسازی سرزمین جنوب لبنان و دفاع از حریم دین خدا و ناموس مردم است. از خدای متعال مسئلت دارم مرا در ردیف شهیدان راه خود قرار دهد.»
حضور در صفوف مقاومت و میدانهاي رزم، همه توجه و تلاش محمدهادی را به خود معطوف کرده بود و بسياري از روزهای عمر خود را در جبهههای جهاد و قهرمانی سپری کرد و با ارتفاعات «جبل صافی» و«اللویزه» و«ملیتا» انس گرفت. هرگاه به شهر و خانه باز ميگشت، بیش از دو یا سه روز در خانه نميماند. زيرا تاب دوری از دوستان همرزم خود را نداشت و دوری از آنها را با راز و نیاز با پروردگار و دعا و تلاوت قرآن جبران ميکرد.
محمدهادی در روز چهارم آوریل سال 1997 با تشویق پدر و مادر خود، با دختر شیخ علی خاتون، پیمان زناشوئی بست. او در دوران نامزدی تلاش کرد از همسرش بانويی نمونه بسازد. سید محمدهادی نصرالله که یکی از رزمندگان مقاومت اسلامی بود و هر لحظه امکان داشت به فيض شهادت نایل شود، کوشید همسرش را برای چنین روزی آماده کند و سرانجام تلاشهای او به ثمر رسیدند.
محمدهادي در روز دوازدهم سپتامبر سال 1997، به همراه تعدادی از همرزمان خود در جریان رویارویی با اشغالگران صهیونیست در نزدیکي پایگاه اسرائیلیها در محور سجد در جبل الرفیع در منطقه اشغالی اقلیم التفاح به شهادت رسید. بی تردید نام او در حافظه تاریخ جاودانه خواهد ماند. .
شرححال شهید محمدهادی نصرالله
بر اساس پرونده او در بنياد شهيد لبنان
نام: هادی حسن نصرالله
نام جهادی: هادی
سطح تحصیلات : دبیرستان
اسم دانشگاه یا حوزه: ندارد
تاریخ ومحل تولد: روستای البازوریه 1979
وضعیت اجتماعی: متأهل
تعداد فرزندان: ندارد
تاریخ تعهد به مبانی دینی: پیش از سن تکلیف
تاریخ پیوستن به مقاومت: 1996
دورههای آموزشی: کوماندویی، رزمی، فرهنگی
مهمترین فعالیتهای جهادی: شرکت در بسیاری ازعملیات ضد صهیونیستی
آیا تاکنون دستگیرشده است ؟: بله....... خیر ........ مدت دستگیری........ مکان دستگیری.........
مشخصات فردی: آرام، شاد، راستگو، علاقمند به نماز شب و نیایش.
تاریخ شهادت : 13/9/1997
مکان دفن: رژیم صهیونیستی پیکر او را حدود سه سال به اسارت گرفت و پس از آزادی در سال 2000 در گلزار شهدای بیروت «روضه الشهیدین» به خاك سپرده شد.
مادر شهید: فاطمه ياسين
هادی در آخرین خداحافظی، چون سایر شهیدان چهرهای بسیارآرام داشت.
در مسیر راه برگزاری مجلس ترحیم شهادت محمدهادی نصرالله فرزند دبیرکل حزبالله که مخصوص بانوان برپا شده بود، در این فکر بودم که در اولین دیدار با بانو فاطمه یاسین، مادر شهید هادی نصرالله به او چگونه سلام کنم و چه بگویم.. آیا به او تسلیت بگویم یا تبریک؟. در مسیر راه فکر ميکردم با مادری غمگین، اندوهگین و دردمند که باقیمانده اشک چشمان گریان خود را پاک ميکند، روبه رو ميشوم.. همه تصور من این بود که مادر شهید باتسلیت بانوان عزادار که برای تسلی خاطر او آمدهاند احساس آرامش ميکند، اما هرگز به ذهنم خطور نكرده بود که در حسینیه حضرت زینب(س) در محله «حارة حریک» با صحنهای خلاف آنچه که فکرش را ميکردم روبه رو خواهم شد.
بانو فاطمه یاسین، همسر سید حسن نصرالله، خاطر عزاداران را تسلی ميداد و آنان را به بردباری فرا ميخواند و از آنان ميخواست فقط برای امام حسین(ع) گریه کنند. گاهی هم به نشانه افتخار به شهادت فرزند برومندش لبخندی بر چهره او نمایان ميشد.
پرچمهای زرد رنگ، حزبالله و پلاکاردهای تبریک و تسلیت شهادت بر در و دیوار ورودی حسینیه حضرت زینب(س) آویخته شده بودند. مادر و بازماندگان شهید آرزو داشتند مراسم عروسی سید هادی را در این حسینیه برگزار كنند و به زودی از آنجا به خانه زناشویی برود. در جایگاهی در صدر مجلس، دسته گل بزرگی به چشم ميخورد و عکس شهید، میان گلها قرار داده شده بود. قاریان زن به ترتیب، آیههای قرآن را تلاوت ميکردند. دختران نیز داوطلبانه شیرینی و حلوا میان عزاداران توزیع ميکردند. پلاکاردهای تبریک شهادت سیدهادی نصرالله به امام زمان(عج) و امام خمینی (ره) و سید حسن نصرالله، دیوار حسینیه را پوشانده و روی یکی از این پلاکاردها نوشته شده بود که وعده پیروزی ما بر اسرائیل، در کنار گذرگاههای مرزی فلسطین اشغالی است.
درصدر مجلس مادر شهید و در سمت راست او، نامزد شهید، دوشیزه بتول شیخ علی خاتون و نزدیک او زینب نصرالله خواهر دوازده ساله شهید و در سمت چپ فاطمه یاسین، مادر بزرگهای پدری و مادری شهید نشستهاند. بازماندگان شهید با وقار و با نظم خاصی به مهمانان خوشامد ميگویند. دو تن از بانوان که در جمع مادر و بازماندگان شهید نشستهاند، عزاداران و تهنیتگویان را معرفی ميکنند.
«خدا به شما پاداش نیک بدهد» و «شهادت برشما مبارک باشد» از جمله عباراتی بودند که پیوسته به گوش بانو فاطمه یاسین، همسر سید حسن نصرالله، ميرسيد. چشمان گریان برخی از تسلیتگویان و سخنانی نظیر همه ما به شهادت ایمان داریم، اما توان تحمل چنین لحظاتی را نداریم، مادر شهید را آزار ميدهند. عبارات تحریکآمیز برخی از زنان هرگز خللی در صبر و شکیبایی مادر شهید به وجود نميآورد. بانویی به مادر شهید گفت، «در تلويزيون همسرتان را آرام ديدم. انتظار نداشتم شما را هم این قدر آرام و شکیبا ببینم، زيرا شما مادر هستید».
گویی برخی از دلداریها و عبارتها، روحیه مادر شهید را دو چندان ميکند و امّ هادی به ناچار بر شانه برخی از تهنیت گویندگان دست نوازش ميکشد و رفتار انفعالی آنان را مهار ميکند. به محض اینکه یکی از دبیران شهید سیدهادی نصرالله در مجتمع آموزشی المصطفی نگاهش به مادر شهید ميافتد ویاد شاگردش ميكند، بدون اراده ميگرید. بانوی دیگری درحالی که نشانههای رضایت به قضا و قدر الهی را در چهره فاطمه یاسین ميبيند، ناگهان به گریه ميافتد. بانوی دیگری، از سیدهادی به عنوان الگو و اسوه جوانان متعهد لبنان نام ميبرد و ميگويد، «ای کاش فرزندان ما هم مثل فرزندان شما بودند.»
«هادی واقعاً شایستگی این نام را داشت. او انسانی خدمتگزار، با اخلاق وپرهیزکار بود.» این سخن یکی از بانوان است که در گوش دیگری زمزمه ميکند، «خداوند او را بیامرزد بسيار مهربان بود.» به ایشان نزدیک ميشوم و سؤال ميکنم، «با سه روز فراق چه میکنی؟» پاسخ ميدهد که کاری از دستش ساخته نیست و ميگوید که یک روز پیش در اخبار سراسری تلویزیون پیکر هادي را روی برانکارد دیده و او را از انبوه ابروان و شکاف سرش شناخته است. انگار به خواب رفته بود. نفس عمیقي ميکشد و ميافزايد، «آری به خواب رفته بود و شباهتی به مردگان نداشت.»
مادر سید محمدهادی در پاسخ به این سؤال که آيا به هنگام تنهائی در خانه برای فرزندش گریه ميکند يا نه، ميخندد و ميگويد، «تاکنون گریه نکردهام و تظاهر به گریه هم نميکنم. صبر وشکیبایی نعمتی ارزشمند است که خداوند به من ارزانی داشته است. از خدا ميخواهم که این نعمت را از من دریغ نکند.»
از او ميپرسند، «آیا همسران رؤسای سه قوه تاکنون به شما تسلیت گفتهاند؟» پاسخ ميدهد، «الیاس هراوی رئیس جمهوری پیشین وهمسرش تلفنی به من تسلیت گفتند. همسران برخی وزیران و نمایندگان پارلمان نیز برای تسلیت نزد من آمدند.»
بر اساس کارت شناسایی باقيمانده از محمدهادی نصرالله، مشخص ميشود كه او ترجیح داده بود برای مدت کوتاهی تحصیلات خود را معلق نگه دارد و پس از دوره راهنمائی به صفوف رزمندگان مقاومت پیوست. حدود چهار ماه پیش از شهادت با دوشیزه بتول فرزند شیخ علی خاتون که از دوران کودکی در شهر بعلبک با خانواده او همسایه بودند، عقد كردند و منتظر تکمیل تهیه جهیزیه ازدواج بود تا زندگي مشترك را آغاز كنند.
سیدهادی حدود سه سال بود که درعملیات ضد صهیونيستی شرکت ميکرد. در هرعملیاتی که در جنوب لبنان روی ميداد، مادر او، مانند همه مادران رزمندگان، انتظار شنیدن خبر شهادت فرزندش را داشت و هر روز برای هادی و سایر همرزمان او صدقه ميداد. آخرین خداحافظیهادی با خداحافظیهای پیشین متفاوت بود. مادر ميگوید، «هادی در آخرین خداحافظی بسیار آرام بود و لبخندی پنهان درچهرهاش ديده ميشد، انگار ميخواست چیزی را از من پنهان کند. هنگامی که به من اطلاع دادند هادی همراه سه رزمنده دیگر مفقود شدهاند، تسلیم اراده خدا شدم. به خدا توکل و همه چیز را به او واگذار کردم.»
فاطمه یاسین با افتخار بیان ميکند، «گمان ميکنم درتربیت فرزندم موفق بودهام. با شهادت او بهرهمند شدم. زیان نكردهام و بیتردید روز قیامت، نزد اهل بیت(ع) از من شفاعت خواهد کرد. این دنیا گذرگاه آخرت است و هادی راه را کوتاه کرد.»
امّ هادي در برابر نگاههای خیره و پر استفهام دیگران ميکوشد آنان را متقاعد کند که به احساسات و عواطف خود اجازه نميدهد بر او چیره شوند. او چنین ميگوید، «هنگامی که احساسات برمن هجوم ميآورند، حضرت فاطمه زهرا(س) و صحنه وداع حضرت زینب(س) در کربلا را به یاد ميآورم. حضرت زینب با از دست دادن برادران و اهل بیتش ارادهاش را از دست نداد. او در برابر فاجعه کربلا صبر و شکیبایی نشان داد. من فقط یک فرزندم را ازدست دادهام و در مقابل این بزرگان چیزی نیستم. باید ازاین عزیزان الگو بگیریم.»
او در واکنش به اسارت پیکر فرزندش سیدهادی توسط نظامیان صهیونیست ميگوید، «این پیکر هم مانند اجساد سایر شهیدان مقاومت است، تفاوتی میان آنان نیست. من نیز مادری چون مادر سایر شهیدان هستم. در اخبار شنیدهام که دشمن پیشنهاد مبادله پیکر فرزندم با اجساد نظامیان صهیونیست را کرده که در جریان عملیات ناکام انصاریه در لبنان ماندهاند. او کورخوانده است و باید پیکر همه شهیدان را بدهد و اسیران را آزاد کند. تنها یک پیکر را قبول نداریم و تسلیم پیشنهادات وقیحانه اشغالگران نميشویم.» بانو فاطمه یاسین برتصمیم خویش برای ادامه راه شهید هادی نصرالله و فراهم نمودن زمینه پیوستن پسر دوم خود محمدجواد نصرالله به گروههای مقاومت تأکید دارد.
وصیتنامه شهید سید هادی نصرالله
وصیت به پدر:
سلام بر تو اي پدر... سلام بر تو هنگام تولد... هنگام آگاهی و هنگامی که عمامه بر سر گذاشتید... سلام بر تو هنگام نشستن و برخاستن... هنگام خواب و بیداری... هنگام مطالعه... و سخنرانی...
سلام مرا از صمیم قلب بپذیرید... بسیارمشتاق دیدار و استشمام رائحه وجود شما هستم که نماد رايحه رسول خداست. پدرم! به اذن خدا مورد حسن ظن شما خواهم بود. شما عهدهدار تربیت و آموزش و رهنمون من بودهاید. از حضورتان التماس دعا دارم از من راضی و خشنود باشید. پدرم! روز قیامت که انسان از پدر، همسر و فرزندان خود گریزان است، شفیع من باشید.
پدرم! درخواست بزرگی از شما دارم. برای فرماندهی مقاومت و امت حزبالله و مجاهدان مقاومت اسلامی دعا کنید. دعای مخصوص برای مجاهدانی که همواره بزرگترین افتخارات و پیروزیها را برای این امت به ارمغان ميآورند. این عزیزان به دعای شما و دعای ولی امرمسلمین، آقای خامنهای نیاز دارند.
پدرم! حمایتهای معنوی و روحی خویش را لحظهای از این عزیزان دریغ نکنيد که بسیار نیازمند حمایتهای شما هستند.
پدرم! سرورم ! مرا ببخشید و برای من دعا کنید.
وصیت به مادر:
مادرعزیزم! سلام و درود و برکت خدا برشما باد.
مادرم! شما بودید که صبح و شام مرا تربیت کردید. روزانه برای موفقیت من دعا کردید. به من آرامش بخشید و پایداری، ادب و اخلاق را به آموختید. مرا ببخشید. مادرم به خاطر مرگ من جامه سیاه بر تن نکنید و اندوه به دل راه ندهید. برای ارواح شهیدان و پیامبران و امامان، خود را سیاهپوش کنید.
مادرم.. شما را به بردباری وشکیبایی ومهربانی وصله رحم سفارش ميکنم.
وصیت به برادران محمدجواد و محمدعلی
وخواهر مهربانم زینب
به شما عزیزانم سلام و درود ميگویم.
شما عزیزان را به پرهیزکاری و نزدیکی به درگاه خداوند وتوسل به ائمه اطهار(ع) سفارش ميکنم. خالصانه به درگاه خدا دعا کنید تا گناهان و کارهای ناشایست شما را ببخشد و قلبهای شما از آلودگی پیراييد و نهال عشق و تقوای خدا در آنها کاشته شود. شما را به تلاوت مستمر قرآن مجید و خواندن زیارت انبیاء وپرهیزکاران، خواندن زیارت وارث و به ویژه خواندن روزانه زیارت عاشورا که درخواندن آن منافع و فواید بسیاری است، سفارش ميکنم. ثواب این دعاها را به ارواح پاک شهدای اسلام و شهدای مقاومت اسلامی اهداء کنید. برای آزادی اسرای اسلام و پیروزی مستضعفان جهان و برافراشته شدن پرچم لاالهالاالله، محمد رسولالله وعلی ولیالله خالصانه دعا کنید. از خداوند مسئلت دارم پدرعزیزمان را از شما راضی و خشنود گرداند. برای جلب رضای پدر تلاش کنید و او را خشمگین نکنید. پدرمان نزد رهبر فرزانه امام سیدعلی خامنهای و امام زمان(عج) جایگاه خاص و بسیار والايي دارد. شما عزیزان را به کارهای نیک و شایسته با نیتهای خالصانه برای خداوند سفارش ميکنم.
وصیت به همسر عزیزم
سلام و درود بر شما
این وصیتنامه را برای شما مينویسم تا از حضورتان بخشش بطلبم و عذرخواهی کنم. شما را به بردباری و چشمپوشي از گناهان سفارش ميکنم. توکل برخدا را در هرگامی که برميدارید فراموش نکنید. برای مجاهدان مقاومت اسلامی و پشتیبانی از آنان در برابر قدرتهای غاصب و استکبار جهانی دعا کنید. شما را به خواندن روزانه زیارت عاشورا بسیار توصیه ميکنم. برپایی دائمي مجالس سوگواری امام حسین(ع) در منزلمان را فراموش نکنید. برای من جامه سیاه به تن و گریه و زاری نکنید. مصیبتهای اهل بیت و حضرت زهرا(ع) را گرامی دارید. لحظهای از یاد خدا غافل نشوید. شما را به توسل به اولیاء الهی و خواندن قرآن کریم سفارش بسیار ميکنم.
برای مجاهدان مقاومت اسلامی، برای کسانی که پرچم قمربنیهاشم، ابوالفضل العباس(ع) را به دست گرفتهاند و با شجاعتی علیوار و مشتهای حسینوار و پیشانی روبه آسمان و چشمانی شرمگین از خوف خدا و روحیهاي سرشار از عشق به اهل بیت علیهم السلام ميجنگند، دعا کنید.
در پایان بردستهاي پاکتان بوسه ميزنم و از شما بخشش ميخواهم. رفتار ناشایست مرا فراموش و کارهای نیک مرا یادآوری کنید.
برادران مجاهد من در مقاومت اسلامی
برادران مجاهد! از صمیم قلب آرزو داشتم همواره در کنار شما و در خدمت شما مردان خدا باشم. برشما قهرمانان در روز تولدتان و در روز شهادتتان سلام و درود ميفرستم. به زمینی که برآن گام مينهيد و با خون شما آبیاری ميشود درود ميفرستم، همان گونه که سرزمین کربلا با خون اباعبدالله الحسین(ع) سیراب شده است. سرزمین کربلا همواره فریاد هل من ناصر ینصرنی سرميدهد و مردان خدا به این فراخوانی لبیک ميگویند. این شیوه مردان خداست. ای بهترین مردان! ای کسانی که عزت و کرامت را به این امت، امت محمد بن عبدالله، امت علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا(س) ارزانی داشتهاید، بدون تردید شما رستگارید. شما پرچم عزت، پیروزی، حق و اسلام اصیل محمدی را به دوش گرفتهاید. خورشید با صدای گلولهها و فریادهای هل من ناصر ینصرنی شما طلوع ميکند، زمین از خون شما سیراب ميشود. همانگونه که از خون امام حسین علیه السلام سیراب شده است.
خورشید با نور چهرهتان ميدرخشد. زیبایی چهرهتان به زیبایی طبیعت ميافزاید. به روح بزرگتان که به آسمانها عروج ميکند و در عرش خدا و کنار خاندان اهل بیت(ع) آرام ميگیرد، درود ميفرستم. شما سازندگان بزرگی و ارجمندی وپیروزی امت محمد و علی هستید. شما پرچم اسلام و پرچم ابوالفضل العباس(ع) را به دست دارید. ای سربازان حیدر کرار که علیوار ذوالفقار را در دست گرفتهاید. راه سخت و دشواری را برگزیدهاید. به خود ترس و سستی راه ندهید. شما برترین مردان هستید. شما عزیزان را به انجام کارهای شایسته و زنده نگهداشتن یادوارههای این امت، امت ابيعبدالله الحسین(ع) فراميخوانم. پرچم حق را به اهتزاز درآورید و پرچم ننگین خواری و ذلت و استکبار را به زمین بزنید. با روحیه عالی به پیکارتان ادامه دهید. این دشمن غاصب را که به بزرگ و کوچک رحم نميکند، شکست دهید. در پیکار و جهاد، پایدار باشید. با تلاش شما، ملت شجاع و مقاوم لبنان، همچون کوهی استوار، پایدار ميایستد. جهاد کنید و از سنگرهایتان که در مقابل پایگاههای دشمن تجاوزگر قرار دارند، محافظت کنید. سنگرهای بلند و قدرت اسلحه دشمن شما را نهراساند. شما از قدرت برتری که همانا قدرت لایزال الهی و قدرت ذوالفقار است، برخوردارید. لحظهای از جهاد و پیکار کربلائیگونه و حسینوار دست برندارید، هرچند که این راه، سخت و دشوار است.
شما برادران جهادگر را به شکیبایی و حفظ این سنگرهای حسینی سفارش ميکنم. بدانید همانگونه که شما احساس درد واندوه مي کنید، دشمنانتان نیز احساس درد و اندوه ميکنند، پس مشتهای آهنین و گرهخورده خود را بالا ببرید و فریاد یا زهرا(س) سردهید. مطمئن باشید که حضرت زهرا هرگز شما را تنها نخواهد گذاشت و در برابر قاتلان انبیاء و پرهیزکاران یاریتان خواهد کرد.
برادرانم! راه سخت و دشواری را در پیش داریم. به رغم همه دشواریها، در هر شرایطی، از مقاومت دست نکشید. شما عزیزان، وظیفه سنگین دفاع از کودکان، بزرگسالان و نوامیس این سرزمین را به دوش گرفتهاید. شما را به شنیدن سخنان رهبران امت حزبالله و اطاعت از سخنان جناب آقای خامنهای و جناب دبیر کل حزبالله، سیدحسن نصرالله، سفارش ميکنم، زيرا اطاعت از این عزیزان اطاعت از امام زمان(عج) است. شما را به کارهای نیک و اخلاص برای خداوند و تقرب به درگاه الهی و توسل به اولیاء و اهل بیت اطهار، به ویژه حضرت فاطمه زهرا(س) سفارش ميکنم. از خواندن روزانه زیارت عاشورا و زیارت وارث و آیات کلامالله مجید غافل نشوید و ثواب آن را به ارواح شهدا و ارواح دوستان و رهروان راهتان اهداء کنید. به رهروانی اهداء کنید که در پی گذر ایام و هجوم دردها فراموش نخواهند شد. از شما عزیزان بخشش ميطلبم. مرا ازدعای خیرتان فراموش نکنید.
هادی نصرالله (ابوحسن)