خاطرهای از شهید «حسن مسلمی»
همسر شهید تعریف میکند: «وقتی میآمد از امامان برایمان صحبت میکرد. خیلی به نماز و واجبات سفارش میکرد. از جبهه میگفت، از توپ و خمپاره، از دوستانش که یکی یکی...»
کد خبر: ۵۶۲۷۰۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۴
خاطرهنگاری جانبازان دفاع مقدس استان ایلام؛
«اسداله نویدی» از جانبازان دفاع مقدس استان ایلام است که در زمان جنگ مسئول ادوات خمپاره بر عهده داشته است. وی اسفندماه ۱۳۶۴ در عملیات والفجر هشت منطقه مرزی فاو عراق افتخار جانبازی نصیبش شد. او میگوید: «فضای جبهه، فضای نورانیت و فضایل اخلاقی بود و بچهها شبانه روز مشغول راز و نیاز با خداوند بودند.» در ادامه مصاحبه تصویری با این جانباز گرانقدر منتشر میشود.
کد خبر: ۵۶۲۶۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۴
یکی از شاهدان بمباران مدارس زنجان گفت: این حمله بسیار وحشیانه بود. ای کاش آثار بر جای مانده به ویژه اصابت بمبها بر نرده های مدرسه به عنوان نماد تاریخی برای مشاهده عموم برجای می ماند.
کد خبر: ۵۶۲۶۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۴
خاطرهای از شهید «اصغر قاسمی تیروری»
پدر شهید تعریف میکند: شهید گفت «پدر من چطور میتوانم در جامعهای زندگی کنم که همه مردم آن دارند به جبهه میروند. هرجایی که نگاه میکنم یک شهید میبینم که دارند به میدان جنگ میروند...»
کد خبر: ۵۶۲۶۵۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۳
خاطرهای از شهید «غلام قورچیزاده»
پدر شهید تعریف میکند: «میدانستم فرزندم در این جنگ سالم برنمیگردد. همیشه گریه میکردم و چشمم به در بود که شاید غلام بیاید یا خبری از او برسد، تا اینکه...»
کد خبر: ۵۶۲۵۸۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۲
خاطرهای از شهید «سعید جبارزاده»
مادر شهید تعریف میکند: «شهید وقتی که با خانوادهاش مینشست به آنها میگفت سعی کنید کارهایتان را برای خداوند عزوجل انجام دهید و فقط برای نزدیکی به خداوند کارهای...»
کد خبر: ۵۶۲۵۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۱
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
دوست شهید تعریف میکند: خلیل میگفت «خیلی باید ایمان آدم قوی باشه که اینطور بجنگه»، در واقع الگوی نظامی خلیل، شهید سیّد حمید تقویفر بود. عاقبتش هم مانند خود ایشان...
کد خبر: ۵۶۲۵۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۱
چهارمین رویداد استارت آپی سرآمدان شاهد و ایثارگر گیلان امروز (شنبه) با رقابت هشت تیم برای راهیابی تیمهای برتر به رقابتهای کشوری، در پارک علم و فناوری استان به کار خود پایان داد.
کد خبر: ۵۶۲۵۰۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۰۱
سوریها به شهید «فرهاد خوشهبر» سومین شهید مدافع حرم استان گیلان لقب شهید البطل یعنی «شهید قهرمان» داده بودند.
کد خبر: ۵۶۲۵۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۱/۱۲
قسمت نخست خاطرات شهید «سیاوش پازوکی»
همرزم شهید «سیاوش پازوکی» نقل میکند: «داشتیم بعد از مرخصی دوم به جبهه میرفتیم. نزدیک دزفول که رسیدیم، سیاوش گفت: نعمت! من دیگه برنمیگردم و شهید میشم. گفتم: از کجا متوجه شدی؟ گفت: چند تا از شهدای ساروزن رو توی خواب دیدم. به من گفتن تو حتماً به جمع ما مییای.»
کد خبر: ۵۶۲۴۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۳۰
قسمت سوم خاطرات شهید «مصطفی بخشیغلامی»
همرزم شهید «مصطفی بخشیغلامی» نقل میکند: «نگاهش کردم و گفتم: مصطفیجان! تنها پرواز نکنی؟ گفت: دستت رو بده تا با هم پرواز کنیم. دستش را گرفتم. نگاهی به من کرد و شهادتین را گفت و شهید شد.»
کد خبر: ۵۶۲۴۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۷
خاطرهای از شهید «ایوب دهقانی سیاهکی»
برادر شهید تعریف میکند: «ایوب تیراندازیاش خیلی خوب بود و هرگز پیش نیامده بود که نتواند هدفش را بزند، برای همین با اینکه ایوب از من کوچکتر است ولی در همه کارهایم الگو قرارش میدهم و راهش را ادامه میدهم.»
کد خبر: ۵۶۲۳۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۷
پدر شهید «موسی بیکمحمدی» نقل میکند: «پسرم میگفت: زندگی توی جبهه خیلی شیرینه! اونجا همه نسبت به هم مهربانن. همه به فکر خدا و به یاد او هستند. در هر کاری توکل به خدا دارند.»
کد خبر: ۵۶۲۳۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۶
همسر شهید «شعبان بینائیان» نقل میکند: «دوباره قصد رفتن داشت. مخالفت کردم و گفتم: هرچه مال و اموال داری ببخش، ولی جبهه نرو! گفت: چرا این قدر مخالفت میکنی؟ من باید برم! گفتم: چون میدونم که تو آدم پاکی هستی؛ اگه بری شهید میشی!»
کد خبر: ۵۶۲۳۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۵
خاطرهای از شهید «عباس احمدی»
پدر شهید تعریف میکند: خواب دیدم که عباس با لباس فُرم سپاه و صورتی آراسته در حالی که یک سبد گل قرمز دست من داد به خانه برگشته است و با خوشحالی میگفت «پدر به آرزوی خود رسیدم و با دست پر برگشتم...»
کد خبر: ۵۶۲۳۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۵
خاطرهای از شهید «مراد ترکی»
پدر شهید تعریف میکند: «ما روی همان تَپِه، مسجدی ساختیم و قبر او را در حیات مسجد قرار دادیم. همان طور که خودش گفته بود.»
کد خبر: ۵۶۲۲۷۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۴
خاطرهای از شهید «اکبر محمودی زاده»
مادر شهید تعریف میکند: وقتی این صحنهها از تلویزیون پخش میشد، شهید میگفت «من هم باید بروم مادرجان، من باید بروم تا جنگ تمام شود، من باید پوزه صدام را به زمین بزنم.»
کد خبر: ۵۶۲۲۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۳
قسمت سوم خاطرات شهید «محمد خراسانی»
برادر شهید «محمد خراسانی» نقل میکند: «محمد آخرین خاطرات شیرین کودکی را مرور کرد و مانند کسی که میخواهد به سفری دور برود، با من حرف زد. بین بچهها معروف بود که هر کس بخواهد شهید شود، نور بالا میزند. آن شب حال و هوای محمد حکایت از رفتن داشت.»
کد خبر: ۵۶۲۱۳۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۰
خاطرهای از شهید «خلیل تختینژاد»
دوست شهید تعریف میکند: «در نوجوانی خیلی از رفاقتها با گذر زمان از یاد میروند. اما رفاقت من و خلیل و یکی دیگر از دوستانمان با پایان دوران دبیرستان تازه شروع شد.»
کد خبر: ۵۶۲۱۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۰
خاطرهای از شهید «عبدالرضا مجیدی»
همرزم شهید تعریف میکند: «او عاشق و لایق شهادت بود، شهید از همه لحاظ مخلص به خدا بود. کمتر کسی هست که ایشان را نشناسد و همه بچههای گردان او را جان نثار حسین میخواندند.»
کد خبر: ۵۶۲۱۰۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۰/۲۰