نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات داد
قسمت نخست خاطرات شهید «علیرضا حیدری»
پدر شهید «علیرضا حیدری» نقل می‌کند: «چهار پنج سال بیشتر نداشت. دستش را حمایل صورت می‌کرد و دست و پا شکسته و پس و پیش عبادت‌ها را ادا می‌کرد. اگر غلطش را می‌گفتیم، بهش برمی‌خورد. آقاجون دستش را به نشانه تأیید به پشت علیرضا می‌زد و می‌گفت: پسرم خیلی زود موذن می‌شه.»
کد خبر: ۵۷۸۶۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۲

«از همان شبی که اولین شهید را به لوشان بردم یک سوال در ذهنم شکل گرفت. جواب آن سوال هر چه که بود نتیجه‌اش یک نهیب به خودم بود. غلامحسن! چقدر بی‌مسئولیتی! ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات «غلامحسن حدادزادگان» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۸۶۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۲

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «سلیمان شبتاری» می‌گوید: پسرم آدم ساکت و خوبی بود. یک شب خواب دیدم که مردم کنار خونمون جمع شدند و از دخترم می‌پرسند شما شهید دادید؟ دخترم می‌گوید نه، تا اینکه من آمدم و دخترم ماجرا را برایم تعریف کرد. من گفتم اِی وای که بختم سیاه شد، سلیمان دیگر به خانه نمی‌آید. از خواب که بیدار شدم، دیدم کناره خانه‌مان همه جمع شدند و فهمیدم که پسرم به شهادت رسیده است.
کد خبر: ۵۷۸۵۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۲

روایتی خواندنی از همرزم شهید «ابراهیم رستمی»
صدا، صدای ابراهیم نبود؛ او می‌دانست چه کسی بوده که این حرف را زده اما سکوت کرد و حرفی نزد. معلم که سکوت او را دید، گوشش را گرفت و او را از روی نیمکت بیرون کشید. معلم گفت: دوباره ازت می‌پرسم کی بود؟ او باز هم سکوت کرد. معلم بیشتر عصبانی شد و گفت: دست‌هایت را بگیر! و ابراهیم دست‌های کوچکش را جلو گرفت و معلم با چوب به جانش افتاد. ادامه این خاطره از زبان «سیف الله پور شفیع» را در نوید شاهد کرمانشاه بخوانید.
کد خبر: ۵۷۸۵۹۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۲

خاطرات شفاهی والدین شهدا/
طلبه شهید «سید برزو کرمی» آبان ۱۳۶۶ در منطقه عملیاتی مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مادر گرانقدر شهید می‌گوید: پسرم علاقه زیادی به تلاوت قرآن داشت و قرآن را با صوتی زیبا تلاوت می کرد. همیشه می‌گفت مادر دوست دارم شهید شوم. فیلم این مصاحبه در ادامه منتشر می شود.
کد خبر: ۵۷۸۵۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۲

مادر شهید دانش‌آموز «محمود مافی»:
«محمود برای گرفتن رضایت خانواده جهت رفتن به جبهه، شب و روز گریه می‌کرد، به قدری پافشاری کرد تا رضایت به رفتنش دادیم. وقتی اجازه‌اش را گرفت دیگر در پوست خودش نمی‌گنجید ...» ادامه این خاطره از زبان مادر شهید دانش‌آموز «محمود مافی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۸۵۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۲

به مناسبت سالروز شهادت شهید «مرتضی معروف صوفیان»، زندگینامه این شهید گرانقدر منتشر شد.
کد خبر: ۵۷۸۵۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۲

به مناسبت سالگرد شهادت شهید «سیروس یزدانی‌نیا»، برکت روزمان را به یاد او و با مطالعه زندگینامه این شهید بزرگوار رقم می‌زنیم.
کد خبر: ۵۷۸۵۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۲

قسمت دوم خاطرات شهید «سعید حسنان»
خواهر شهید «سعید حسنان» نقل می‌کند: «سعید گفت: شما پدرمی درست و احترام شما واجب، اما مملکت واجب‌تره و رفت. انگار دل پدر هم رفت. وجودش رفت. تکیه‌گاهش رفت. دوبارِ گذشته که سعیدش می‌رفت این‌طور نبود. انگار فهمیده بود او می‌رود تا مفقودالاثر شود.»
کد خبر: ۵۷۸۵۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۲

خاطرات شفاهی همسران شهدا
سردار شهید «هدایت صحرایی» مسئول اطلاعات سپاه دهلران از جمله شهدای دفاع مقدس است که در طی عملیات والفجر ۳ در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همسر شهید می‌گوید: همیشه روسری‌ام را پشت گوش‌هایم می‌بستم یک روز خواهر شهید به من گفت چرا تو هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شوی این طور روسری‌ات را می‌بندی! گفتم هر لحظه احساس می‌کنم باید منتظر خبر شهادت هدایت باشم. در ادامه این مصاحبه تصویری پر از خاطرات تلخ و شیرین این همسر شهید از زندگی کوتاه مشترکش منتشر می شود.
کد خبر: ۵۷۸۵۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۱

« یک روز که شهید طباطبایی دعای حجت را به قولی دزدیده و سر سفره گفته بود، یک پس گردنی از حجت خورد! بعد از زدن پس گردنی، شهید صنعتکار گفت: ای بابا! این ‌که دعای من بود! ...» ادامه این خاطره از زبان همسر شهید «حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۸۴۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۳۰

قسمت نخست خاطرات شهید «سعید حسنان»
هم‌رزم شهید «سعید حسنان» نقل می‌کند: «کلاه بافتنی‌ام را از سرم برداشت و پرت کرد بالا. از شانس کلاه‌ گیر کرد و برنگشت پایین. هر چه تلاش کرد، فایده‌ای نداشت. ناچار گفت: شرمنده! حلال کن! نشد. بهش گفتم: حرفی نیست، داداش! کلاه حلال! اما روز قیامت واسه شفاعت جلوتو می‌گیرم و می‌گم: نشون به اون نشونی کلاه!»
کد خبر: ۵۷۸۴۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۳۰

گفتگوی نوید شاهد با جانباز شیمیایی
«تیمور شهبازی» جانباز شیمیایی و رزمنده‌ای از دیار سرپل‌ذهاب، خاطراتی از روزهای سخت و دلاوری‌های دفاع مقدس را روایت می‌کند. او با یادآوری همسنگران شهید و لحظات بی‌نظیر ایثار، به ما یادآوری می‌کند که روحیه مقاومت و فداکاری چگونه می‌تواند نسل‌ها را تحت تأثیر قرار دهد و ارادت عمیق به آرمان‌های انقلاب را زنده نگه دارد.
کد خبر: ۵۷۸۴۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۳۰

مادر شهید «قدرت‌الله زرآبادی‌پور»:
«دو بار بر اثر اصابت ترکش در جبهه‌ها زخمی شد، اما دست از رفتن به جبهه برنمی‌داشت، وقتی که مجروح شد، من و پدرش هر چقدر از پسرم خواهش کردیم که دیگر به جبهه نرود، قبول نکرد، به قدرت‌الله گفتیم مگر مجبور هستی با این وضعیت مجروحیت به جبهه بروی، حداقل صبر کن تا وضعیت جسمی‌ات بهتر شود بعد برو ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های مادر شهید «قدرت‌الله زرآبادی‌پور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۸۴۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۳۰

هم‌رزم شهید «محمد کرکه‌آبادی» نقل می‌کند: «راهم رو ادامه بدین. هیچ‌وقت نگذارین که اسلحه‌ام روی زمین بمونه که با این کار دشمن شاد می‌شه. این را بار آخر اعزامش گفت. پدرش در سن شصت و پنج سالگی خود را برای اعزام به بسیج معرفی کرد.»
کد خبر: ۵۷۸۴۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۳۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
پدر شهید «حسن نوشادی» می‌گوید: یک روز پسرم گفت بابا می‌خواهم به جبهه بروم، به او گفتم تو هنوز ثبت‌نام نکرده‌ای، گفت ثبت‌نام می‌کنم و می‌روم. برای خودش پرونده تشکیل داد، با ما خداحافظی کرد و به جبهه رفت، رفت و دیگر برنگشت و همان جا به شهادت رسید. تمام شهرها را برای پیدا کردنش گشتم تا اینکه به لطف خداوند پیکرش را پیدا کردم. فقط یک بار خوابش را دیدم. آرزو دارم یک مرتبه دیگر خواب شهیدم را ببینم.
کد خبر: ۵۷۸۴۲۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۳۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر بزرگوار شهید «سیدمسعود زرآبادی» طی مصاحبه‌ای، خواب شهادت فرزندش قبل از رسیدن خبر شهادتش را روایت می‌کند که شما را به تماشای قسمتی از این فیلم مصاحبه دعوت می‌کنیم.
کد خبر: ۵۷۸۴۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۹

خاطرات شفاهی آزادگان،
«آسمان، آبی‌تر» مجموعه کلیپ‌های مصاحبه با والدین شهدا، آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد است. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می‌شود. این قسمت از «آسمان، آبی‌تر» با آزاده و جانباز سرافراز «باقر حیدری» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می‌کند.
کد خبر: ۵۷۸۳۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۹

قسمت دوم خاطرات شهید «رجبعلی گرزالدین»
برادر شهید «رجبعلی گرزالدین» نقل می‌کند: «هروقت یکی از دوستان یا هم‌رزمانش به شهادت می‌رسید، می‌گفت: شهادت حق این رزمنده‌ها و انسان‌های پاکه! اونا به آرزوشون رسیدن! اما کی نوبت من می‌شه؟ خدا می‌دونه!»
کد خبر: ۵۷۸۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۹

قسمت نخست خاطرات شهید «رجبعلی گرزالدین»
مادر شهید «رجبعلی گرزالدین» نقل می‌کند: «گفت: خیلی دوست دارم کمکت باشم! اما بعضی جا‌ها نمی‌شه. شرمنده‌ات هستم مادر! گفتم: تو به اندازه کافی به من کمک می‌کنی! تو پسر مهربانی هستی! خدا توفیقت بده! رجبعلی برای هرکسی که نیاز به کمک داشت، یار و یاور خوبی بود.»
کد خبر: ۵۷۸۳۲۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۲۸